English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3074 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
concurrence U تلاقی دو نیرو در یک خط عملیات نقطه تلاقی همزمان بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
vanishing point U نقطه تلاقی
intersection point U نقطه تلاقی
point of intersection U نقطه تلاقی
crossing point U نقطه تلاقی
crossing points U نقطه تلاقی
crossing U نقطه تلاقی دوراهی
telematics U نقطه تلاقی راه دور وپردازش خودکار اطلاعات
crossing point U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
conflux U تلاقی
confluences U تلاقی
weaving U تلاقی
confluence U تلاقی
anastomois U تلاقی
collision U تلاقی
collisions U تلاقی
anastomosis U تلاقی
tangency U تلاقی
incidence matrix U ماتریس تلاقی
commissure U محل تلاقی
gantlet U تلاقی کردن
interactional points U نقاط تلاقی
meetings U تلاقی همایش
meeting U تلاقی همایش
groins U محل تلاقی دوطاق
groin U محل تلاقی دوطاق
countering U باجه تلاقی کردن
countered U باجه تلاقی کردن
counter U باجه تلاقی کردن
redezvous U محل تلاقی یکانها
mould line U خط حاصل از تلاقی دو سطح
quits U بی حساب تلاقی شده
outfall U محل تلاقی دوابریز
meeting U تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
weaving distance U طول تلاقی مسافت همبری
meetings U تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
confluences U اتصال یا تلاقی دو نهر همریختنگاه
concourse U محل تلاقی چندخیابان یا جاده
gantlet U : محل تلاقی دو خط راه اهن
csma/cd U دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
pitch curves U تلاقی سطوح طرفین دندانه
concourses U محل تلاقی چندخیابان یا جاده
confluence اتصال یا تلاقی دو نهر همریختنگاه
creasing U محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creases U محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
creased U محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
crease U محل تلاقی دیوار اسکواش و کف زمین
buttock lines U نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
carrier sense U detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
passing place U محل پیش بینی شده برای تلاقی در راههای شوسهای
junction well U چاهها یا گودالهایی که درمحل تلاقی تغییر شیب زهکشهای زیرزمینی ایجادمیگردند
relief hole U سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد
buffered computer U کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
mach stem U جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
redezvous U تلاقی کردن ملاقات کردن
synchronous operation U عملیات همزمان
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
point of application of a force U نقطه فرود نیرو
worked U انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
work U انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
coincide U همزمان بودن
synchrinized U همزمان بودن
coincided U همزمان بودن
coincides U همزمان بودن
coinciding U همزمان بودن
initial point U نقطه شروع عملیات
landing threshold U نقطه شروع عملیات اب خاکی
synchronised U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronizes U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
force rendezvous U نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات
evacuation U تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
desqview U نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
junctions U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
duplication check U بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
processor U به صورت همزمان همزمان کار کند
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
service peculiar U امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
carrying U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carried U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
transducer U دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
anticrop operations U عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air operations U عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
triple point U نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point U نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go U زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
line of vision U خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
pointillism U شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeros U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
approaches U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point U نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
marks U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approach U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation U عملیات کنترل زمین عملیات
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point U نقطه الوگیری نقطه افروزش
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
m U مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit U یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
pointillism U نقاشی نقطه نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
airhead operations U عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
break up point U نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
contemporaries U همزمان
synchronic U همزمان
contemporary U همزمان
simultaneous U همزمان
coincidentally U همزمان
synchronous U همزمان
synchronizer U همزمان گر
parallelling U همزمان
isochronous U همزمان
simultaneously U همزمان
isochrone U همزمان
parallels U همزمان
paralleled U همزمان
concurrent U همزمان
paralleling U همزمان
parallel U همزمان
parallelled U همزمان
proportional U همزمان
synchronises U همزمان کردن
concentred elimination U حذف همزمان
synchronised U همزمان کردن
syncheronous communications U مخابره همزمان
simultaneity U همزمانی همزمان
concurrent U تقریباگ همزمان
concurrent processing U پردازش همزمان
concurrent execution U اجرای همزمان
selsyn U موتور همزمان
simultaneous extinction U خاموشی همزمان
synchronising U همزمان کردن
concurrently U اجرای همزمان
concurrent U همرو همزمان
concurrent variation U تغییر همزمان
concurrent training U اموزش همزمان
concurrent validity U اعتبار همزمان
concurrent reinforcement U تقویت همزمان
synchronizes U همزمان کردن
simultaneous processing U پردازش همزمان
synchronize U همزمان کردن
concentred reaction U واکنش همزمان
concentred exchange U تبادل همزمان
concurrent operation U عملکرد همزمان
synchronous condenser U خازن همزمان
synchronous generator U مولد همزمان
synchronized sweep U روبش همزمان
synchronous vibrator U لرزه گر همزمان
synchronous machine U ماشین همزمان
synchronous transmission U مخابره همزمان
synchronous motor U موتور همزمان
synchronous transmission U انتقال همزمان
synchronous telegraphy U تلگراف همزمان
synchronous network U شبکه همزمان
synchronous speed U سرعت همزمان
synchronous device U دستگاه همزمان
synchronous impedance U ناگذرایی همزمان
synchronization U همزمان سازی
synchronous reactance U راکتانس همزمان
synchroscope U همزمان نما
synchronizing U همزمان سازی
synchronous phase advance U خازن همزمان
synchronic U همگاه همزمان
Recent search history Forum search
1حرف زوری به انگلیسی
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
3midas touch
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1What it means in slang term " I'm sleeping in truck" ?
2In order to be interesting you have to be mean
1we drove to visit my parents in Ipswich.
1Rotating machinery capable of supplying or absorbing real and reactive power in any of a number of operating quadrant combinations.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com